اثیره

ساخت وبلاگ
چای را دم  میزنم تا بیایی  انگار نه انگار اتفاقی افتاده کتابم را فرستادم انتشارات اخوان .برای چاپ .تا به حال راضی نبودم به چاپ کتاب چون نگاه نقاش با نگاه به متن متفاوت است نقاش با نویسنده دو نگاه متفاوت دارند .میدونم  چیزهایی را که می کشم از نوشتن هام قوی تره ...اما حسی عجب به چاپ کتاب دارم شهوت شهرت پرستی نیست همه اونهایی که مرا می شناسند میداند بعد از این همه سال نمایشگاه نقاشی را سال پیش برپا کردم و امسال هم .... به اقای اخوان گفتم 5 جلداز کتاب  را بفرسته یکی از آن را برای تو کنار گذاشتم .بهش گفتم چاپ کتاب باید تمیز و مرتب باشه در موزد عکس روی جلد کتاب کمی باعث بجث پای تلفون شد .طرح روی جلد کتاب را خودم طراحی کردم چند سال پیش ی جلد از کتابم را دادم تا بخونه همان سال در تعطیلات نوروز کنار شومینه از ویلایش خودش به من زنگ زد و گفت فضای داستان هامو دوست داره  من هم گفتم ممنون ...اخوان از قدیم ترین انتشارات است که می شناسم . اسمی برای کتابم انتخاب نکردم بیا هنوز اسمی براش انتخاب نکردم  چند روز پیش میخواستم پی دی اف  کتابم را برای تو بفرستم اما نشد که نشد .بعد از این همه سختگیری ها لازم ب اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

سه روز پیش چهارصد نهنگ با هم به ساحل گریختند سوی مرگ هیچ کسی تعجب نکرد . امید در سال‌های جوانی نمی‌گذاشت جانِ خودم را بگیرم مثل آدم‌هایی که در تابلویِ نقاشی‌ام کلیشه‌ای وسط جاده‌ با چمدان‌هاشان ایستاده‌اند و شک ندارند جاده را تا آخر تا آن‌جا که خورشیدش در حال غروب است ادامه می‌دهند نمی‌توانستیم ادامه ندهیم. نرگس  البته حوصله‌ی منتظر شدن نداشت. برای همین رفت و الهه هم تعدادی قرص خورد در اتافش را بست و رفت . هیچ نامه ای هم نذاشت . الهه اون روزها سال دوم رشته فلسفه بود گفتند قاطی کرد. داشتم فکر می‌کردم اگر امید نبود بیشتر از این‌ها تلفات می‌دادیم. بیشتر از چهار دانشجو در همون سال که دانشجو بودم . ..ای کاش  آمارهای نسل‌کشی را جابه‌جا کنیم. نشد دیگر. به بزرگیِ خودشان ببخشند. البته مامورِ سرشماری مُرده‌هایی را که راه می‌روند در سیاهه‌ی موات نمی‌آورد. در ثانی امیدِ واهی هم بد چیزی نیست. پای آدم را در جاده‌یِ واهی به مقصدِ خورشیدِ واهی قرص می‌کند... ذر ساحل مردان و زنان زیادی قدم میزنند و زنی دیوانه به فکر چاپ کتابش و نمایشگاه نقاشی قلم میزند و به سن و سالش نگاه نمی کند هم سن های او نوه هایشان اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

لباس شکری رنگی را از قبل آماده کرده بودم یکی از بچه ها روسری م را زیبا دور گردنم بست . روی صندلی نشسته بودم از هفته قبل وقت گرفته بودم زن گفت مثل عروس ها شدی من که عادت به آرایش نداشتم همیشه یک رژه لب میزنم و ریمل . می ترسیدم ...خواسته بودم ساده ساده باشم . کارتها را خودم طراحی کردم بچه ها و  همسرم کارت ها را پخش کردند خودم کارت ها را چاپ  کرده بودم ...مهمانها آمدند ...همین روزها بود...همین روزها ...سبدهای گل بود که پر شده بود خواهرها و همسرانشان برایم درختچه و گلدانهای زیبا فرستاده بودند ...جس خوبی داشتم استرس ....عکاس هم آمده بود هی می گفت آروم باش ...گفتم از دست این لباس ها کلافه ام...این روسری لعنتی ....کفش های پاشنه بلندم ....جسین آخر از همه وارد شد همه او را می شناحنتد ...همه مثل من صداش میزدند یکی گفت : شما حسین هستید...تابلویش را نقش زده بودم ...ساده کم رنگ پراحساس ...پسرم را به او نشان دادم و بهش گفتم حالا دو پسر دارم ...با دخترم مثل برادری جرف میزد دوستان نقاش ام از او دلبری می کردند ...نگاه نجیبی داشت . در دل به او افرین گفتم .خوب شناحته بودم روحش را....عکاس خبری ارام در گوش اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

اینبار حواست به من باشد ...میدانم هزار نفر را پیچانده ای حافظ ...چشمم را می بندم نیت می کنم .به نام او به نام فراموش کردن نامی که دیگر نیست کسی که هیچ وقت نبوده و نیست ...نیت میکنم برای فراموش کردن راهی بر خیال ...یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور...

حافظ فقط تو به من نخندیده بودی که ....

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

تمام پنجره ها را بسته بود آن که به او یاس سفید می گفت . تمام آن شب مست بود صنوبر پشت پنجره های بسته . تمام این شب ها  پاک شده بود و معصوم  و زیر نگاه  دوستی به پنحره ها چشم دوخته بود. ..تمام این شب ها زندگی پشت پنجره حفته بود...یکی گفت: شب ،سکوت ،گناه .دیگری نوشت :شب ،سکوت و من.

(وقتی قصه می خواند چه ساده خواب میروم  همه خوابهایم خیال می شود فکر می کنم صبح زود است باید برخیرم) .

 

آدم که پیر می شود حوصله هیچ چیز را ندارد حتی پنجره باز شده رو به ماه حالاچه صنوبر باشد چه یاس سفید.

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

بسکه پرسان پرسان می رود گم کرده ای ، عزیزی دارد :پرسان پرسان بسیار گردیده،پاسخی ولی نشنیده :

دل برنمی کند هزگز!

 

 

 

از سخنان دوست بزرگوار  سهیلا...که از دوستش که از  شیخی نقل قول می کرد دوستش هم از دوستی

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

کمی  عشق /کمی فلسفه / و دستهایی که می نویسند/ روزی از کنارم عبور کرد مردی که
به لب سرودی می خواند /با دستانی که  دشتی از مهربانی می کاشت /نمی دانست
من قیافه اصیل ترین زنان دزد را دارم /با اینکه هنوزززززکسی را از کسی ندزدیده ام.

 

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 120 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

من اگر بمیرم

دلم

فقط  دلم برایت تنگ می شود

اگر روزی مردم  به رسم قیبله ام

تاتارها

با خودت سنگی بیار

و تمام معشوقه هایم را بکش

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 136 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

نقاشی می تواند آدم را به هر جا که دوست دارد ببرد .حس هایمان را ، لحظه ای از زندگی مان را ، خاطره های زیبایی مان را ،امید و حس های نابی که تا به حال در خود نگه داشتیم را  تبدیل به نقاشی کرده ام ...تا بماندبرای همیشه

 

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43

نمایشگاه نقاشی در بام تهران

از همین جمعه نمایشگاه نقاشی اثیره برپاست

پذیرایی با موزیک آرام .شیریین و کیک و نسکافه 

استادان خوب و مهربان و روشنفکر بی حاشیه ام ...هم کلاسی ها و هنرحویان دانشگاه تهران بچه های دیروز که امروز خودشان استاد در رشته های مختلف هنرهستند.

در این نمایشگاه خودم نیستم از روز جمعه در سفرم .

اثیره...
ما را در سایت اثیره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : asirea بازدید : 126 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 22:43